دیشب مشغول کار روی موتور بودم و گوشی کنارم بود. صدای اعلان آمد و برداشتم؛ دیدم سروش+ اعلان تبلیغاتی داده که «به حمایت از خالق هنرمند فونت وزیر، صابر…»، اعلان را حذف کردم.
چند لحظه فکر کردم، «حمایت»؟ «فونت وزیر»؟ «صابر»؟ سروش+ را باز کردم، پیام این بود:
«میخوان از صابر راستیکردار حمایت کنن؟ چطور؟ چرا الان؟». چشمهای خستهام بین کلمات دنبال جواب میگشت: «هزینههای درمانی؟ اون که سن و سالی نداره!»؛
لینک مطلب را خواندم. راستش، چی بگم، شُکرهای بعد از شرح ماوقع بیشتر دلم را آتیش زد…
صابر راستیکردار را از سال ۹۵ شناختم. زمستان آن سال وسط درگیریهای کنکور میخواستم دوباره وبسایتی برای خودم بسازم تا مطالب و نمونهکارهایم را منتشر کنم. دنبال قالب رایگان و زیبا برای وردپرس میگشتم که قالب فعلی سایت را پیدا کردم:
همیار وردپرس آن را در نسخههای فونت وزیر، یکان و عربیک کوفی منتشر کرده بود و من که برای اولینبار نام فونت وزیر را میشنیدم با شک آن را نصب کردم و نه تنها تا امروز جایگزینی برای این قالب با این فونت پیدا نکردم بلکه فونتهای وزیر و شبنم تبدیل به اصلیترین فونتهای کار من شدند…
امیدوارم که خود صابر این مطلب را هیچوقت نخواند؛
از وقتی مطلب وبلاگش را میخواندم، فکر میکردم که شاید روزی همدیگر را ببینیم، با هم صحبت کنیم، از باطن افراد خبر ندارم اما چون در مطالبش دغدغههای خودم را دیدم فکر میکردم شاید با هم پروژهای را شروع کنیم، روی او به عنوان یک توسعهدهنده که گرفتار آفت روشنفکری مدرن این روزها نشده و یک پایه برای دنیای نرمافزارهای آزاد حساب باز کرده بودم؛ فکر است دیگر…
حالا راستش من از او ناامیدترم؛ نمیدونم…
پ.ن: شاید الان بهترین موقع برای حمایت مالی از صابر راستیکردار به خاطر پروژههای رایگانش باشه، شاید هم آخرین موقع…