دست و پای بلوری

احتمالاً تابحال این جوک بی‌مزه را شنیده‌اید:

ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻤﯽ پرسیدند که زندگی دخترت چطوره؟ از دامادت راضی هستی؟
ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: عالی! ﺩﺧﺘﺮﻡ دست ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯽ‌زنه، ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭو دامادم براش میاره و ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ می‌خوره. ﺑﻌﺪازﻇﻬﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ می‌خوابه. ﻋﺼﺮ ﺑﺎ دوستاش ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ میره ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺗﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺳﺮ ﺧﻮدشو ﮔﺮﻡ می‌کنه. ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ چنین ﻫﻤﺴﺮﯼ زندگی خوبی داره!
ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻭﺿﻊ ﭘﺴﺮﺕ ﭼﻄﻮﺭه؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ!!! ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ نکنه! ﺑﻼ به دور، ﯾﮏ ﺯﻥ ﺗﻨﺒﻞ ﻭ ﻭ ﻭﺍﺭﻓﺘﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺭه ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ رو ﺑﺎ ﺗﻨﺒﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ!

ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﻪ نمی‌زنه. ﺍﺻﺮﺍﺭ داره ﮐﻪ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭه. ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺩﻫﻦ ﺩﺭﻩ ﻣﯽ‌کنه. ﺑﻌﺪازﻇﻬﺮﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ می‌خوابه! ﻋﺼﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽره ﻭ ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩشه. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ، ﭘﺴﺮﻡ بدبخته…

ماجراهای این دو ماه و انتخابات زودهنگام و رصد حرف‌هایی که درباره آدم‌های مختلف می‌زدند و می‌زنند، من را خیلی یاد این جوک انداخت!

این سینه پُر از آتش شده؛ مجالی برای گفتن نیست؛ صرفاً با خواندن مطالب مختلف سر خودم را به درد می‌آورم…

توسط

کارشناس مهندسی برق؛ علاقه‌مند به الکترونیک، برنامه‌نویسی، گرافیک و ایده‌پردازی.

مطالب دیگر:

دیدگاهتان را بنویسید

پنج × چهار =