سالها میگذرد؛ حادثهها میآید؛ انتظار فرج از نیمهی آبان کشم…
پستهای دستهبندی شده به عنوان نوشتهها
مَثَل امام…
مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی…
برای صابر راستیکردار…
دیشب مشغول کار روی موتور بودم و گوشی کنارم بود. صدای اعلان آمد و برداشتم؛ دیدم سروش+ اعلان تبلیغاتی داده که «به حمایت از خالق هنرمند فونت وزیر، صابر…»، اعلان را حذف کردم.
چند لحظه فکر کردم، «حمایت»؟ «فونت وزیر»؟ «صابر»؟ سروش+ را باز کردم، پیام این بود:
«میخوان از صابر راستیکردار حمایت کنن؟ چطور؟ چرا الان؟». چشمهای خستهام بین کلمات دنبال جواب میگشت: «هزینههای درمانی؟ اون که سن و سالی نداره!»؛
لینک مطلب را خواندم. راستش، چی بگم، شُکرهای بعد از شرح ماوقع بیشتر دلم را آتیش زد…
صابر راستیکردار را از سال ۹۵ شناختم. زمستان آن سال وسط درگیریهای کنکور میخواستم دوباره وبسایتی برای خودم بسازم تا مطالب و نمونهکارهایم را منتشر کنم. دنبال قالب رایگان و زیبا برای وردپرس میگشتم که قالب فعلی سایت را پیدا کردم:
همیار وردپرس آن را در نسخههای فونت وزیر، یکان و عربیک کوفی منتشر کرده بود و من که برای اولینبار نام فونت وزیر را میشنیدم با شک آن را نصب کردم و نه تنها تا امروز جایگزینی برای این قالب با این فونت پیدا نکردم بلکه فونتهای وزیر و شبنم تبدیل به اصلیترین فونتهای کار من شدند…
امیدوارم که خود صابر این مطلب را هیچوقت نخواند؛
از وقتی مطلب وبلاگش را میخواندم، فکر میکردم که شاید روزی همدیگر را ببینیم، با هم صحبت کنیم، از باطن افراد خبر ندارم اما چون در مطالبش دغدغههای خودم را دیدم فکر میکردم شاید با هم پروژهای را شروع کنیم، روی او به عنوان یک توسعهدهنده که گرفتار آفت روشنفکری مدرن این روزها نشده و یک پایه برای دنیای نرمافزارهای آزاد حساب باز کرده بودم؛ فکر است دیگر…
حالا راستش من از او ناامیدترم؛ نمیدونم…
پ.ن: شاید الان بهترین موقع برای حمایت مالی از صابر راستیکردار به خاطر پروژههای رایگانش باشه، شاید هم آخرین موقع…
نان و نمک
امروز مشغول کار بودیم که زنگ در رو زدن؛ یک جوانی با دو کارتن بزرگ بستنی پریما در دست وارد شد و بعد از تبریک نیمه شعبان به ما بستنی تعارف کرد. وقتی رفت فهمیدیم که از بچههای تیم ایتا بود.
شیرینیِ پیامرسان داخلی نخورده بودیم که توفیق شد. حیف شد، تازه میخواستم برایشان شمشیر از رو بکشم و نقد کنم 😂.
شبنوشت
تجربه بهم ثابت کرده که هروقت اضطراب بالایی دارم، در عین ظاهر بیتفاوت به شدت به یک منبع اطلاعات میچسبم و شروع میکنم به خوندن! و این روزا چی بهتر از فضای مجازی تا هم حالمو بدتر کنه و هم چشمامو از پا در بیاره!
موقع امتحانا که ایتا رو درو کرده بودم و امروز هم نصف حسابهای ویراستی رو از سر به ته به صورت درختی خوندم 😂. باید یه فکری به حال خودم بکنم!
اینجا مینویسم که یادم بمونه…
#پولطلا
چند وقتیه که بحث #پولطلا یا در واقع پول با پشتوانهی درست و حسابی (و نه چیزهایی مثل پول فروش نفت و اموال دولتی و نرخ تولید ناخالص ملی و…) خیلی ذهنم را مشغول کرده.
برای من که دروس اقتصاد را نخواندهام و به صورت دقیق با مباحث و نظریههای اقتصاد آشنا نیستم (که البته دانشجوهایش هم این روزا صرفا جزوههای اساتیدی را از بر میکنند که ۹۹٪ صرفا پذیرای نظریات یک طیف بودهاند)، واضح است که تا به حد لازم یا حداقل کافی از اقتصاد ندانم، نمیتوانم بگویم «کی راست میگه و کی غلط»؛ اما خب تا زمانی که دغدغهای کهنه هست، نظریات مختلف هم هست و کی به کیه ما هم نظریه بدیم 😂.
البته این که یک شوخی بود، اما مسئلهی پول بی پشتوانه و تورم و نتایج مخرب آن بر فرهنگ جامعهی مظلوم ما همیشه برای من یک سوال بود. همیشه از خودم میپرسیدم چرا نرخ تورم انقدر بالاست، چرا بانکها وامهایی با سود بالا میدهند و با اینکه میدانم ربا برای جامعه مضر (و به همین دلیل حرام) است، وقتی بارها شنیدهایم که کسی پول قرض کرده و کالایی خریده و تنها چند ماه بعد کلّی سود کرده (و طبیعتا قرض دهنده ضرر)، چطور کسی را ترغیب به قرض الحسنه کنیم و مگر انسان کاسبکار قبول میکند و در این شرایط نمیشود و این نامردی نیست که «اِن»قدر اعتبار خرید را به کسی قرض بدهیم و بعداً «اِن منهای یک»قدر اعتبار تحویل بگیریم؟ این که کمتر از اصل پول است و آیا میشود توجیه شرعی برای ربا در این پیچ حساس تاریخی درست کرد (!) و طبیعی است که نمیشود و یک جای کار میلنگد و…؛ تا اینکه روزی متوجه شدم پشتوانه پول ما طلا نیست! در واقع پشتوانه پول هیچ کشوری طلا نیست و این اتفاق حدود ۵۰-۶۰ سال پیش رخ داده و در حال حاضر چیزهای ناپایداری مثل تراز تجاری و… به عنوان پشتوانهی پول کشورها استفاده میشود که به نظرم خیلی عجیب است. بماند که چرا اینطور شد و چرا نمیشود به آن وضعیت برگشت…
…
در اینجا قصد دارم تا محتواهای مفیدی که در مورد ساخت یک واحد ارزی مفید و پایدار (بر پایه طلا و یا هر چیز ثابت دیگری) و البته متناسب با نیازهای روز دیدم را قرار دهم.
انتخاب به عنوان دانشجوی فناور برتر ۱۴۰۱ دانشگاه شهاب دانش
به نقل از shdu.ac.ir:
طی جلسه ای از پژوهشگران و فناوران برتر دانشگاه شهاب دانش تقدیر شد.
در این جلسه که با حضور اعضاء هیأت رئیسه ، مدیر پژوهش ، مدیر فناوری و ارتباط با صنعت و مشاوره فناوری دانشگاه همراه بود از پژوهشگران و فناوران برتر دانشگاه شهاب دانش در سال ۱۴۰۱ تقدیر شد.
شایان ذکر است در بخش اساتید ، آقای دکتر رضا یزدانی به عنوان فناور برتر و آقای دکتر مجید رمضانی به عنوان پژوهشگر برتر برگزیده شدند.
همچنین در بخش دانشجویی آقای مهندس رستگار به عنوان فناور برتر و خانم مهندس نجف لو به عنوان پژوهشگر برتر انتخاب شدند.
در ادامه تقدیر نامه و هدایای برگزیدگان توسط ریاست ،معاون فناوری و اعضاء هیأت رئیسه به ایشان اهدا شد.
گل درشت
درختی که آخر شهریور کاشتند، امروز میوهای گلدرشت داد…
پ.ن: مطمئنم چند سال دیگر هیچکس نمیداند امروز چه اتفاقی افتاد.
پیادهسازی پروژه دستگاه نوبتدهی بیسیم
- شبکه تماما بیسیم (امکان نوبتدهی حتی برای چند مکان پراکنده از طریق شبکه اینترنت)
- امکان توسعه و افزودن باجهها و ایستگاههای نوبتدهی
- نمایشگر باجه: تابلو روان P5 تمام رنگی
- ایستگاه نوبتدهی: نمایشگر لمسی و چاپگر حرارتی (امکان شخصیسازی گسترده)
پاییز
هوا بدجوری بوی پاییز میدهد. دوباره یاد پاییز و مهر و مدرسه افتادهام، به خصوص شهید قدوسی و سال آخرش!
یاد اتاق SQR و ربات و ماجراهایش…