مداحی شور گوش می کنیم و به این فکر میکنم که چطور عده ای از صف اول همین مجلس به بی خدایی رسیدند؟
پستهای دستهبندی شده به عنوان روزنوشت
نشست صمیمی با آقای سرشار
امشب، نشست صمیمی با آقای سرشار در مدرسه ی اسلامی هنر (تصویر اول) و دنیای کتاب (تصویر دوم)؛ تغییر را احساس کنید!
از آقای سرشار پرسیدم که قبلا گفته بودید تنظیم تبلیغات شبکه ی کودک دست شما نیست، تایید کردن؛ میخواستم بگم زنگ بزنیم ۱۶۲؟ که خودشون گفتن. ایده هایی هست به امید خدا…
قم، عُشِّ آل محمد
برای ثبت در تاریخ:
عُش در لغتنامه ی دهخدا به معنای آشیانه است؛ عُش آل محمد یعنی آشیانه ی اهل بیت (=قم).
امروز دو نفر از زائرین این رو پرسیدند، بلد نبودم؛ بقیه هم ظاهرا بلد نبودند. کاش زودتر در اینترنت میگشتمش! 🙂
اگر من مردم…
۱- اگر من مُردَم، برایم مراسم سه و چار و پنج و هفت و چهل و سال و غیره نگیرید؛ اما اگر باز هم به خاطر حرف مردم حرف مرا هیچ حساب کردید اقلا سخنرانی دعوت کنید که مستمعین در مراسمم چیزی یاد بگیرند! نه مثل امشب که حس می کردم خودِ سخنران هم احساس حقارت می کرد از اینهمه آب بستن به چهار خط کلام و تشکر از حضور محترم فُلانیِ فُلان نژاد!
۲- خدا لعنت کند کسانی را که اینطور بعد از عزت گرفتن در عراق، به خاطر دریافت دینار ارزان ذلتمان دادند. خدا کند عراقی ها درکمان کنند!
۳- این نویسنده و کارگردان دلدادگان حالشان خوب است؟ این چه وضع جمع کردن سریال بود؟ 😐
فرد مورد نظر…
آهای فرد مورد نظر!
می دانم که بزودی خبر و اطلاعات من به تو می رسد؛ حق هم داری نگران شوی، اما اجازه بده از این مسیرِ پرزحمت و ناملایم رد شوم.
همیشه گوشه ی ذهنم به تو تکیه داده است 🙂
سلام دنیا!
این نخستین نوشته ی من است…