پستهای دستهبندی شده به عنوان روزنوشت
تبلیغ مستقیم ممنوع!
پسرم،
زمانی که به اندازه ی تو کوچک بودم معلم ادبیاتی داشتیم که اگر در انتهای انشایمان (که آن زمان برای نوشتن متن های جالب با همکلاسی ها مسابقه میگذاشتیم) میگفتیم نکته ی اخلاقی: فلان و بیسار، از ما نمره کم میکرد! وقتی میگفتیم چرا میگفت نکته ی اخلاقی باید در داخل انشایتان باشد نه اینکه مستقیم به مردم بگویید.
پسرم، از آن موقع تا به امروز، هر چه بیشتر انسان هایی را میبینم که مستقیما به بیان پند و اندرز و نصیحت میپردازند و نتیجه اش را روی جامعه هدفش میبینم، بیشتر به این نکته ایمان میآورم که تاثیرگذاری فرهنگی باید غیر مستقیم باشد! اگر میخواهید تاثیر فرهنگی بگذارید باید در لحظه نصیحت را تزریق کنید (و به قولی کسی قبل و بعدش هم قاقالیلی نشان دهید)؛ انسان ها از کسی که رابهرا تزریق میکند متنفر میشوند!
جنس ارزان، بیچاره ات میکند!
پسرم!
اگر بخواهم نتیجه چند سال فعالیت در زمینه الکترونیک (مشخصا این یک سال و خورده ای) را در یک جمله به تو بگویم، این است که: “منبع تغذیه (آداپتور) ارزان نخر پشیمان میشوی!”
دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند.
امام رضا (ع)
فُلانی…
فلانی، غیبت همان واقعیت است. اگر واقعیت نبود که تهمت بود!
جلسه کاری!
جلسه کاری امشب؛ در مورد فلسفه آزمایشگاه ابر حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم!
احتیاج داشتم تا در مورد آینده و برنامه های آزمایشگاه ابر صحبت و مشورت کنم. اول قرار شد بریم کتابستان رضوی و ضمن استفاده از ۳۰ درصد تخفیف امروز کتابی بخریم و صحبتی بکنیم؛ اما در عمل دو تا از صندلی هاشون رو کنار هم گذاشتیم و انقدر حرف زدیم که دیدیم دارن کرکره هارو میدن پایین (بیچاره اون بنده خدایی که اجازه داد بشینیم حرف بزنیم. آخرش اومد شکلات تعارف کرد 🤣).
و در ادامه جلسه با صرف یکی و نصفی ساندویچ به پایان رسید. این اون نصفیشه 😁☝️.
امید هست…
آن یکی که فازش مشخص نیست!
این یکی به بهانه ی جمع کردن سروصدای بچه ها هر بار می آید زیرزمین با آن یکی های دیگر انواع بازی های اندرویدی!
آن یکی که باید خدا را شکر کنیم که یک جا نشسته و کاری نکرده. هر دو دقیقه هم دعا کنیم به چیزی دست نزند که زحمت ما بیشتر نشود!
آن یکی همین که در مجلس حضور به هم رسانده مایع خوشحالی و قوت قلب ماست! (بگذریم که چقدر قبلش قلبمان را به تپش در آورده)
این یکی که #گالری
و من اینجا ایستادم و با ظاهر بی تفاوت حرص می خورم…
عجب روضه ای داریم ما! عجب ذکر مصیبتی! عجب همه به همین خاطر اومدن!
اما با این حال به همین روضه ها امید دارم…
پ.ن۱: تجربه م میگه یک روضه ی بد، بهتر از روضه نگرفتن است…
پ.ن۲: وسط نوشتن این یکی میگه فکر کنم همه ثواب روضه برای منه چون من این دو تا شیطنت رو اینجا نشوندم ساکت کردم (اشاره به بازی دسته جمعی انواع بازی های اندرویدی!)
احتمالا آن یکی و آن یکی و این یکی و من هم همین فکر رو میکنم 😐. اون یکی هم که کلا شوته.
پ.ن۳: شنیدید کودک شیعه ی عربستانی رو در مدینه سر بریدن؟
در راه
مداحی شور گوش می کنیم و به این فکر میکنم که چطور عده ای از صف اول همین مجلس به بی خدایی رسیدند؟
نشست صمیمی با آقای سرشار
امشب، نشست صمیمی با آقای سرشار در مدرسه ی اسلامی هنر (تصویر اول) و دنیای کتاب (تصویر دوم)؛ تغییر را احساس کنید!
از آقای سرشار پرسیدم که قبلا گفته بودید تنظیم تبلیغات شبکه ی کودک دست شما نیست، تایید کردن؛ میخواستم بگم زنگ بزنیم ۱۶۲؟ که خودشون گفتن. ایده هایی هست به امید خدا…
قم، عُشِّ آل محمد
برای ثبت در تاریخ:
عُش در لغتنامه ی دهخدا به معنای آشیانه است؛ عُش آل محمد یعنی آشیانه ی اهل بیت (=قم).
امروز دو نفر از زائرین این رو پرسیدند، بلد نبودم؛ بقیه هم ظاهرا بلد نبودند. کاش زودتر در اینترنت میگشتمش! 🙂